سایت سازبیست تولزکد لوگوهای سه گوشه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
مــــذهـــبي - فــــرهنـــــگي

اشعار زیبا درباره ام البنین(س) :

1- روایت است که چون رفت حضرت زهرا

از این جهان فنا رو بعالم عقبی

نمود رو به عقیل ای یگانه دوران

که ای عقیل وفادار ای برادر جان

بیا عقیل زمانی به من تو یاری کن

زنی برای من از مهر خواستگاری کن

زنیکه چند علامت از او بود پیدا

رفیع جاه و ملک مقدم و نکو سیما

بلند قد و قوی تن درشت انگشتان

فصیح سینه و گردن فرازو در دندان

لبش چه غنچه مسلسل سخن بود نیکو

رخش چو لاله و چشمش سیه کمان ابرو

عقیل گفت از این زن چه دلپذیر آید

علی بگفت که فرزند بی نظیر آید

بسوی وادیه ها شد عقیل از آن فرمان

بدید همچو زنی در بنی کلاب عیان

به عقد شاه ولایت برآمد آن دختر

بخواستگاریش آمد عقیل خوش منظر

عقیل بست همی عقد مهر و مه با هم 

دوباره گشت جهان رشگ گلستان ارم

بیوسف ازلی چرخ برقرار آمد

 شب وصال زلیخا بروزگار آمد

چه گشت از دل شب تا طلوع صبح عیان

ز چاک پیرهنش قرص ماه شد رخشان

بروی دامن ام البنین چه پیدا شد

نگر که ماه بنی هاشمی هویدا شد

برای دیدن آن طفل شاه خیبر کن

درون حجره ام البنبن شدش مسکن

چه دید روی همان طفل آنشه مردان

همی گرفت ز گهواره اش همچون جان

همین دو دست حسین را کند علمداری

کند برای حسین من از وفا یاری

همین دودست کشد مشک آب را بر دوش

کزین دودست فتد آب وکودکان به خروش

همین دودست نه تنها فتد زپیکر او

جدا زخنجر بیداد می شود سر او

همین دو دست به مشکین زار غم پرورذ

شود شفیع به محشر به حق باب وپدر

 

2- منم که سایه نشین وجود مولایم

کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم

منم که خانـــه به دوش غــم علی

منم که همدم محنت ولی هستم

منم که شاهد  زخم شکسته ابرویم

انیس گریه به یاس شکسته پهلویم

منم که در همه جا در تب حسن بودم

منم که شاهد خون لب حسن بودم

منم که جلوه حق را به عین می دیدم

خدای را به جمال حسین می دیددم

منم که بوده دلم صبح و شام با زینب

منم میان همه ؛ هم کلام با زینب

منم که سوگ گلستان و باغبان دارم

به سینه زخم غم کربلائیان دارم

منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد

چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد

منم که مادر عشق و امید و احساسم

فدای یک سر موی حسین عباسم

نقل از : سایت ولیعصر

 

3-  از زبان حضرت ابوالفضل (ع) شعری از حسن فطرس

روحِ وفا
ممنونم از تو مادر، من را تو پروراندی

شهد وفا و غیرت، بر جان من چشاندی

گفتی که همچو بابا، از هر گُنه برّی باش

رفتی میون میدون، همیشه حیدری باش

من این همه ادب را، درس از شما گرفتم

من از صفای روحت، روحِ وفا گرفتم

از زحمت تو مادر، شد حالِ من خدایی

با شورِ تو ابالفضل، گردیده کربلایی

وقت وداع آخر، گفتی به شور و شین باش

تو کربلا عزیزم، قربونیِ حسین باش

وقتی که تو شنیدی، گشتم شهید و عطشان

ناله زدی و گفتی،  ای وای غریب حسین جان

تا ذکر یا حسینت، را در جنان شنیدم

در پیش روی زهرا، کردی تو رو سفیدم

 

4- آموزش مهربانی:

نگیر از شب من آفتاب فردا را  

نبند روی من آن چشمه‏های زیبا را
تو گاهواره ماه و ستاره‏ها هستی 

خدا به نام تو کرده است آسمان‏ها را
تو در ادامه هاجر به خاک آمده‏ای 

که باز سجده کنی امتحان عظمی را
خدا سپرده بدستت چهار اسماعیل 

که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را
چه کرده‏ای که به آغوش مهربانی تو

سپرده‏اند جگر گوشه‏های زهرا علیهاالسلام را
بگو چه بر سر بانوی آب آمده است 

که باز می‏شنوم رود رود دریا را
تبر چگونه شکسته‏ست شاخه و برگ تو را 

چطور خم شده‏ای بر زمین، سپیدارا!
بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیه‏ها 

حدیث تشنه‏ترین دست‏های صحرا را
از آسمان به زمین آمده است گیسویت  

که سربلند کند دختران حوّا را
شاعر پانته آصفایی

 

5- سلام بر مادر پسران:

 السلام ای گوهر دریای عشق

 السلام ای لاله صحرای عشق

 السلام ای مظهر صبر و وفا

السلام ای زوجه شیر خدا
السلام ای باغبان لاله‏ها 

ای به حیرانت همه آلاله‏ها
خوانده‏ای خود را کنیز فاطمه علیهاالسلام 

داده‏ای درس محبت بر همه
شاعرجعفرزاده

 

 6- مادر غریب

کسی که غم به دلش کرده آشیانه منم 

شرار درد به جانش کشد زبانه، منم

کسی که مادر خوش‏بخت روزگاران است 

 ولیک تیر بلا را بود نشانه، منم
کسی که همسریِ با علی بُود فخرش 

ولیک غم زده بر هستی‏اش زبانه، منم
کسی که سیده ام‏البنین بود نامش 

ولیک مانده از این نام بی‏نشانه منم
شدم غریب پس از عون و جعفر و عباس 

کسی که بار غریبی کشد به شانه منم
کسی که چار پسر بوده حاصل عمرش 

که از شهادتشان خورده تازیانه منم
غریب دشتِ بلا را، دریغ مادر نیست 

کسی که گریه بر او کرده مادرانه، منم

 

7- آن سحرگاهان بی‏فانوس

رودها چشمان خیست را برابر داشتند  

آسمان‏ها را نفس‏هایت مکدّر داشتند
دست‏هایت در میان خانه مولا وزید  

کودکانِ فاطمه انگار مادر داشتند
موج‏ها از بسترِ چشمان تو برخاستند  

ابرها از سوز دامان تو سر برداشتند
خانه بی‏سقّا و چشمت خیس و اندوه تو را  

آن سحرگاهان بی‏فانوس باور داشتند
بی‏علمدار است صف‏های خیالت سال‏ها  

سال‏هایت حال و روزی گریه‏آور داشتند
اشک‏هایت هفت دریا را به جان آورده بود  

ناله‏هایت را زنان هفت کشور داشتند
مادرِ پروانه‏هایِ بی‏قرارِ نینوا  

سنگ‏ها پروانه‏ات بودند اگر پر داشتند
حمیده رضایی

 

8- ای بــه بنیــن تــو درود همـه

فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه

بــاغ گــل یــاس سـلام علیک

مـــادر عبــاس ســلام عـلیک
ای همه از خود سفرت تاحسین 

اذن دخـول حــرمت یاحسین
سایـــه‌نشین حـــرم آفتــاب 

غــرق شــده در کــرم آفتاب
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی

مادر یک ماه و سه اختر شدی
طوبـی، طوبـی لک زیـن احترام 

دختـر زهـرا بـه تو گوید سلام
قـدر تـو گـوی شرف از ناس برد

ارث ادب را ز تــو عبــاس بــرد
جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟ 

جز تو کـه بـر شیـر علی ،شیر داد
جز تو که در کرب و بلای حسین 

چـار پسـر کــرده فـدای حسین
چـار پســر دادی و زیــن افتخــار

شــد حــرم چــار امــامت مــزار
پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو

فاطمــه شــد، مــادر عبـاس تــو
چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک 

رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک
لیـک جوانــان عــرب ره سپـــر

در پـی تابـوت تــو همچـون پسر

شاعر استاد سازگار

 

 9- من خادمه در خانه شاه ولایم
جارو کش صحن و سرای مرتضایم
من آمدم اینجا نه از بهر عزیزی
من آمدم در خانه حیدر کنیزی
خدمتگزار کودکان مه جبینم
من مادر عباسم و ام البنینم
در چشم خود بحری ز خون اشک دارم
من خاطری بد از فرات و مشک دارم
غم نیست گر عباس را در خون کشیدند
یا اینکه با شمشیر دستش را بریدند
چشمش اگر زخمی است این تاوان عشق است
در جنت فردوس او مهمان عشق است
گر جسم او در علقمه شد پاره پاره
شادم که زهرا کرده ماهم را نظاره
تنها غمم اینست او آبی نیاوُرد
با رفتنش امید را از خیمه ها برد
تا هست این دنیا و من زنده هستم
از مادر اصغر بسی شرمنده هستم

 

10- من که از نسل دلیر عربم
امّ العبّاسم و امّ الادبم
مادر چهار یل رعنایم
من کنیز حرم زهرایم
آسمان خاک نشین حرمم
عرش در تحت لوای کرمم
معرفت مسئله آموز من است
عاشقی سائل هر روز من است
دل من محو تولّای ولیست
سِمتم خادمی بیت علیست
من سفارش شده ی زهرایم
آبرو یافته از مولایم
وه از ان روز که قابل گشتم
با در بیت مقابل گشتم
آمد آن لحظه چه خوش اقبالم
دختر شاه به استقبالم
قبله ی نور به کاشانه ی من
حرم الله کجا خانه ی من
دست بانوی حرم بوسیدم
خاک پایش به بصر مالیدم
گفتم این بیت حریم لاهوت
من کنیزم به دیار ملکوت
آمدم خادم این در باشم
خادم دختر حیدر باشم
لیک آن روز زغم رنجیدم
وای دل، صحنه ی سختی دیدم
هر دو ریحانه حق تب دارند
بین خانه حسنین بیمارند
گفت زینب به دو چشمانی تر
نذر روزه بنما ای مادر
عرق از صورتشان تا شد جمع
سوختم در غمشان همچون شمع
آنقدر خرج ولایت گشتم
مورد لطف و عنایت گشتم
تا خدا مزد ولایم را داد
که به من گل پسری زیبا داد
صاحب جنة الاحساس شدم
مادر حضرت عباس شدم
در وفا یار بلا فصل شدم
مادر فضل و ابا الفضل شدم
شوری افتاد ز عشقش به دلم
دید از فاطمه بودن خجلم
حق نمود این شرفم نقش جبین
حضرت فاطمه شد ام بنین
گفتم عباس گل ریحانی
به امیرت تو بلا گردانی
نه برادر و نه من مادرشان
من کنیز و تو غلام درشان
روزی اید که به همراه حسین
از مدینه بروی نور دو عین
چون حسینم تو خدایی گردی
عاقبت کرب و بلایی گردی
یک وصیت کنم این لحظه تو را
جان تو جان عزیز زهرا
رفتی و همره تو شادی رفت
از مدینه دگر آزادی رفت
وای زان روز که غمها برگشت
کاروان گل زهرا برگشت
جان هر دل شده بر لب آمد
بی حسین حضرت زینب آمد
گفت با من همه اسرار مگو
ماجرا های تو و بغض گلو
گفت لب تشنه سوی آب شدی
از خجالت به خدا آب شدی
گفت با قدّ کمان جان دادی
من شنیدم نگران جان دادی
تا که مشک و علمت را دیدم
دست پاک تو ز دور بوسیدم
باورم نیست سر زین وسجود
فرق عباس من و ضرب عمد
یاد تو روضه به پا می سازم
تا ابد برپسرم می نازم
نزد زهرا تو وجیه اللّهی
فانی حضرت ثار اللّهی

11- نوید عاطفه در گلشن امیدم من
و تا همیشه به درگاهتان مریدم من
به نبض عالم هستی که دست حضرت توست
برای خاطرتان بود اگر طپیدم من
قدم زدید و ز موزون رقص چادرتان
شدم نسیم و سر کویتان وزیدم من
به جای خال خود کاشتی وجود مرا
و از زمین شما تا خدا رسیدم من
حضور گرم شما تا همیشه حس شدنی است
اگرچه حضرت بانو تُرا ندیدم من
میان سرو قدی با رشیدگی فرق است
به لطف سایه ی طوباست ، قد کشیدم من
حضور دختر آیینه ها زدم زانو
و طعم کوثر عشق تو را چشیدم من
اگرچه دیر ولی جای شکرتان باقی است
به جایگاه کنیزیتان رسیدم من
چهار پاره برایت سرودم و آن وقت
به جای قافیه عکس قمر کشیدم من
هزار مرتبه شکر خدا به محضرتان
شبیه صفحه آینه رو سپیدم من
عجیب نیست یقین کن پس از حسین شما
کمی شبیه قد و قامتت خمیدم من
تمام دغدغه ی من ، ادای نذرم بود
برای زینبت عباس پروریدم من
یک شما به چهارم اگر چه می چربد
به حدّ وسع خودم مادر شهیدم من
چه عزّتی به از این با تمام آدابش
کنیز زاده بمیرد برای اربابش

12- من خاک بوس آستان مرتضایم
وقف شما از ابتدا تا انتهایم
هم نامتان هستم ولی در شأنتان نه !
باور کن این را از تکان شانه هایم
یاسم ولی در زیر پایت پا گرفتم
سبزم از آن وقتی که باریدی برایم
ممنونتانم این من چادر نشین را
در خانه پروانه ها دادید جایم
حرف از شما که می شود یا ابریَم من
یا خیس شبنم می شود سر تا به پایم
در زیر پایت یا کنارت یا نشاید !
باور مکن بانو نمی دانم کُجایم ؟
رنگ ولعابم دادی و در یک شب تار
بر آن سپید گیسویت کردی حنایم
بانوی من ! بانوی این خانه شمائید
من نیز سرگرم کنیزی شمایم
وقتی که خدمت می کنم به کودکانت
حس می کنم بی واسطه پیش خدایم
احساسی ام اما نه تا اندازه تو
دنباله ی آه شما در کربلا یم
پیش شمائی که خودِ صاحب عزائید
غمی دیده ام ! اما کجا صاحب عزایم
شد اشک آب و غذایم آه یعنی
آب و غذای نذری این سفره هایم
من داغدار شاخه های یاس هستم
ام البنینم ، مادر عبّاس هستم

13- ای به سپهر عاطفه بی قرین
ستاره ی مدینه ، ام البنین
قدرتو در جهان نبوده معلوم
قبر تو در جوار چار معصوم
فاطمه دوم مرتضایی
مادر دیگری به مجتبایی
تو کیستی که با غم و زمزمه
پای نهی به خانه فاطمه
تو کیستی که با همه عزیزی
گفته ای آمدم کنم کنیزی
تو دیده ای که خانه ای سوخته
دخترکی چشم به در دوخته
محض دل تازه گلان حزین
نام تو فاطمه ! شد امّ البنین
تا که نگویند حسینش چه شد
مدینه بین الحرمینش چه شد
رهی که از قبر تو تا فاطمه ست
مدینه ، بین الحرمین همه ست
دامن عطر تو گل یاس داشت
جعفر و عبدالله و عباس داشت
تو آسمان و قمرش ابا الفضل
تو مهر مادر ، پسرش ابا الفضل
تو دیده بودی که علی بی عدد
بوسه به دستان ابا الفضل زد
آه نبودی تو که در علقمه
تیر و کمان بود به دست همه !
نمک به زخم جگرت می زدند
تیر به چشم پسرت می زدند
ساقی از دست شد و مست شد
ماه بنی هاشم بی دست شد
هر چه بگویند تو هم مادری
سخت ، غم از سینه خود می بری
فاطمه آمد که تشکر کند
در عوضت دل زغمش پر کند
غصه نیامدست در بند تو
در سفر چهار فرزند تو
آه چرا کرده صدایت بشیر ؟
از کجا خبر داشت برایت بشیر ؟
داغ جوانان تو در گفته کرد؟
غم حسین خاطرت آشفته کرد ؟
آه نگویم که حسینت چه شد
فاطمه جان نور دوعینت چه شد

14- ای مدینه گریه کن بر حال من

گریه سر کن بر من واحوال من

ناله های آتشین را گوش کن

شکوه ام البنین را گوش کن

ای مدینه یاد داری پیش از این

یک مدینه بود و یک ام البنین

بود کانون وفا کاشانه ام

بو ی زهرا می رسید از خانه ام

جای گل در تو گلستان داشتم

هفده سرو خرامان داشتم

خانه ام ام القرای عشق بود

جای جایش جای پای عشق بود

عرش را گر ماه روشن می نمود

کسب نور از خانه من می نمود

خانه ام خشبو ز عطر یاس بود

در کنارم اکبر و یاس بود

بود از یمن حسین بن علی

خشت خشت آشیانم منجلی

هر زنی هر جا که نامم می شنید

برمقامم آه حسرت می کشید

وه چه شیرین روزگاری بود و رفت

برسرمن سایه ساری بودو رفت

یاد آن کانون احساسم بخیر

ای مدینه یاد عباسم بخیر

یاد باد از قامت رعنای او

یاد باد از نرگس شهلای او

خوب دانم با سر و دستش چه شد

خوب دانم نرگس مستش چه شد

زینبم می گفت آن روح ادب

داده جان یبن دو دریا تشنه لب

زینبم گفتا کنار علقمه

دیده او را در کنار فاطمه

 

15- مدینه،مادر تنها،چهار صورت قبر

عزیز حضرت زهرا،چهار صورت قبر          

 نشسته اند شبیه چهار سنگ صبور

غم تو را به تماشا چهار صورت قبر  

و قطره قطره فرو می خورند در دل خود

تمام اشک غمت را چهار صورت قبر

مدینه مانده که این چیست در کنار بقیع

چهار پاره دل یا چهار صورت قبر؟! 

برای عقده گشودن در این مصیبت سخت

بهانه ات شده تنها چهار صورت قبر  

 تو را نمی برد از یاد ،تا همیشه ی درد

بقیع خاطره ها با چهار صورت قبر   

   بر گرفته از : سايت تنها منجي


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, توسط عباسعلی